اومدم نمایشگاه دست ها

چقدر جالب بود

دست ها سوژه ی مورد علاقه ی من هم هست . به دست ادمها نگاه میکنم

به دست‌هایشان فکر میکنم

دست ها دروغ نمیگن

دستها بزک نمیکنند

دست ها خالصند زیبان درون و بیرون ندارن

سعی میکنم بدون در نظر گرفتن ه سابقه ی ذهنی ام از ادمها

از دست هایشان بفهمم چی بهشان گذشته

باید اعتراف کنم که اره میترسم از سیر طولانی مدت و ترسناک و مبهم و درداورش میترسم

و

دلم برای تابان میسوزه . دخترک م بچه است گناه داره امنیت ش از بین میره

توی تلاطم میافته غم ه بیپایان

اره

میترسم

از اینکه نمیدونم چی میشه و کاری ازم برنیاد نتونم به بچه هام کمک کنم نتونم براشون امنیت فراهم کنم

میترسم و افسوس خواهم خورد

بهت نوید میدم

پیداش میکنی

جوینده یابنده است

و گریه!

فقط خودت باید انجامش بدی

کمک گرفتن موقتا کمک ات میکنه

همش رو‌خودت باید انجام بدی

محکم وایسا خ‌اهش میکنم تحمل کن از عهده اش بر میای یکمی طول میکشه یکمی نوسان داره ولی تو‌میتونی

موسیقی ادبیات رقص طبیعت

همه اش اومدن به کمک ات

میتونی عزیزم

دیده آم که میگم از این سخت تر هاش رو پشت سر گذاشتی میتونی عزیزم

برگ برنده !

بار دوم از بار اول آسون تره بهت قول میدم

من آماده ام

گورو بیا

دروغگو

از چی میترسی که دروغ میگی؟

ترس ه از دست دادن؟

به دروغ اش نمیارزه

مرد باش شجاع باش قوی باش

و لطفا دروغ نگو

چشم ت رو باز کردی دیدی؟

دیدی؟؟؟؟

به وضوح دیدی؟

دفعه قبل هن دیدی مگه نه

دفعه قبل تر اش هم دیدی

مثل کبک سر ات رو میکونس توی برف

یه حباب دور خودت میسازی

و انکار میکنی

ببین

پس چی

چی فکر کردی؟

واقعیت اینه

نه ا‌ونی که تو دوست داری ببینی و مطابق میل ات مثل اکسپلورر نشان داده میشه

اون چیزی که مطابق ه میل تو هست و نشون داده میشه و‌میپسندی و میپذیری

اون واقعیت نیست

تو به جاییکه به کارای خودت و خودت برسی نشستی مراقب و نگران

احمق

نگران نباش احمق احمق احمق

درستش همین ه

تو بازنده ای

بسه دیگه خودت هم متوجه شدی فقط نمیتونی بپذیری و انکار میکنی

تو داری میدی

تو داری تلاش میکنی

تو داری زور می‌زنی

لامصب یه هفته زور نزن هیچی نمیشه فقط چشمات بینا تر میشه

لنتی

تحمل کن

میتونی

مید‌نم که میتونی و از این مرحله رد میشی

ببین چه دل ات میپیچه بهم

بعد ولی هی خودت رو گول می‌زنی

دل پیچه یادت باشه

یادت باشه

بهش فکر کن

خیچی سر جای خودش نیست

از نطقه اشتباه بود

کاش انجامش نداده ب‌ودی کاش روتو کرده بودی ا‌ن طرف کاش وسط اش تمومش میکردی دیگه به اینجا نمیکشید الان از دست من چی برمیاد؟

چی یادم دادی؟ کاش لااقل یه چیزایی یادم میدادی کارها و‌مهارت های حیاتی حمله مقاومت دفاع نرمش انعطاف

شانه خالی کردن

گردن نگرفتن

بابت اینها ازت دلخورم

بعضی اش را یاد گرفتم به سختی

بعضی اش را هم هیچ‌وقت یاد نگرفتم

چون خودت هم بلد نبودی خودت هم نتونستی خودت هم پا پس نکشیدی

و تاریخ ما را تکرار کرد

دوستت دارم و ازت دلخورم

همش تقصیر اون نیست

نقش خودت رو هم ببین

تو‌سهل انگاری کردی تو ترسیدی تو فرار کردی

حال نداشتی رودررو بشی حال نداشتی مبارزه کنی حال نداشتی و بلد نبودی بگی من این رو میخوام من اون رو نمیخوام

من

من

من

و مواجه بشی با بهم ریختگی هاش با قهر هاش با ضعف هاش با سردی هاش

اینها از طرف تو هم هست

ضعف ات

در انفعال ات

بهم گفت نیازی نیست

چقدر خوشحال شدم

گریه م درومد از خوشحالی

ترس عمیقی دارم ازش

از بوش از سوزش اش از انجام اش از گوله شدن اش

اههههعهعه

یاد زهره میافتم

یاد فاطمه

یاد غلامرضا

یاد بابام

سرطان قطع عضو زمین گیری و مرگ

تمام بدنم مور مور میشه

دو هفته جهنمی گذروندم

توی باتلاقی از آلودگی دست و پا زدم

همه چی لزج و‌چسبنام و آلوده و چندش اور بود

نمیتونستم گریه کنم

گریه فقط کار من ه تو اشکات و حروم نکن

به واژه ای نمیرسی. بیخودی جستجو نکن

من ۴۳ ساله ام

مقصر رو کسی و چیزی میدونم که بیشترین توجه و انرژی و وقتم را براش گذاشتم

‌خب نمیذاشتی

مقصر تویی نه اونها

چزا اونها هم هستن اونها یادم دادن آموزش م دادن تربیت م کردن شرطی م کردن

از چی میترسی

از تنهایی ، لامصب انقد هزینه داره؟ ارزش داره؟

نه واقعا نداره الان کمتر میترسم واسه همین کمتر پرداخت میکنم

تنهایی بد نیست که

اره میدونم

تجربه ش را نداشتم

تجربه کنم یاد میگیرم

چندین بار گریستم

گفتم الان نه یکمی بهم مهلت بده

نمیدونم چقدر بهم فرصت میده

اما گاهی میگم

نداد هم نداد

فقط سریع انجامش بده تموم بشه

حوصله ام سر رفته

آنقدر بد بود

وحشتناک بود

چند بار عق زدم

دستش و زد به چشماش

نمیدونم چجوری شد

چشماش خون‌افناد

چند بار چشماش رو مالید جرات نکرد اعتراض کنه بعددیگه صحبتی نکرد

نگفت درد دارم

فهمید یه چیزی شده ولی جسم اش درد رو فراموش کرد

ذهنش اعتراض کردن را

اون یکی تبدار افتاده بود بی رنگ و بو

بو ی بی درمان

پیرمرد سرش از پنجره بیرون بود به دنبال عابری برای نگاه کردن

دست تکون دادم

دست تکون داد

مبل های ابی با چوب سفید

ز‌ال و فرسودگی و بو

خاک کهنی فساد

به خودم گفتم فکر نکن

درست میشه

از یه جا شروع میکنی

بهترش میکنی

میتونی

اما نمیتونم

هر لحظه بتن اش سفت تر میشه

خدایا کمک ام کن

آنقدر بد بود

وحشتناک بود

چند بار عق زدم

دستش و زد به چشماش

نمیدونم چجوری شد

چشماش خون‌افناد

چند بار چشماش رو مالید جرات نکرد اعتراض کنه بعد فکر کنم درد رفت هیچی نگفت من دیدم که چشماش یه شکل دیگه شد

اون تب داشت

مبل های ابی پراکنده بودن

پیرمرد سرش را از پنجره بیرون داده بود به هوای دیدن ه عابر های پیاده

همه چی در حال فرسودگی و‌زوال بود

تحمل کردم

سعی کردم نبینم

و بعد

رفتم

فکر کردم باید بهتر بشه

حتما میشه

و

گفتم بعدن فکر کن بهش

بعدن

بعدن

بعدن

واقعیت ها رو ببین دیگه

چرا توجه نمیکنی ؟

اون حرف ها همش یه بهونه است برای اینکه بعدن اگر بهش گفتی چرا ؟!

بگه که از ته دل نبوده

مجبور بودم

نمیشده

امکاناتش نبوده

شایدم درست بگه همه ی این محدودیت ها هم‌ بوده

ولی

موضوع اینجاست که تو ابن وسط چی هستی؟

یه تسهیلگر؟

کاتالیزور؟

اصلا هزینه ات به منفعت ات نمیخوره

داری عقده هات رو با نرخ بالا پوشش میدی

انگار بهره ای گرفتی

جمع کن

انقدر هزینه نکن

‌میتونه نظرش رو تغییر بده

هرچند وقت یه ذره‌ مواد مخدر

بابت تضمین اعتیاد ه‌ تو بهت میده

چشمات رو باز کن عزیرم

ببین

ممنونم

تو نمیدونی من چقدر از بوش بدم میاد

دلشوره میگیریم

من رو یاد مرگ میندازه یاد مریضی یاد بیماری یاد درد یاد مرگ

از بوش بیزارم

حالا این بو بهم نزدیک ه

باید بپذیرمش ولی راضی نیستم

به جای جای خونه اش نگاه میکنم

چقدر زحمت کشیده براش برای اجر اجر اش

ولی همه اینطوری نیستن و میدونم چقدر براش سخته دلم برلش میسوزه

سن اش کم ه

‌خیلی یی انصافیه

انگار مادرم گریسته بود آنشب.
چه روشنائی بیهوده‌ای در این دریچه‌ی مسدود سر کشید
چرا نگاه نکردم؟
تمام لحظه‌های سعادت میدانستند
که دست‌های تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم

بیشتر مراحل را اشک ریختم

چه دردناک بود

تنهایی پشیمانی غصه و ترس

من فقط چهل و سه ساله ام

شاید که دارد برآورده می‌شود

رویای شیرین م لو رفت

توبیخ شدم چرا چنین رویایی داری؟

خسته اومدم خونه

و نا امید و پراز ترس

و گشنه

غذا خوردم

ن زنگ زد خبری ازت نیست

گفتم حدود چهار ساعت تو صف نوبت دکتر بودم

مامانم زنگ زد

یکی نزدیک‌ خونه شما مرغ و خروس میفروشه برو بخر

برام بیار

بخدا نمیرسم

نمیتونم

ناتوان ام

چرا تو ش گ ب م

اشکال نداره

لبخند ه من به م گ یک فاجعه است؟ به معنی انتقام از توست

شایدم هست

یادم میاد

درد میکشم

همش بالغانه رفتار کردم

مودبانه

در ازای چی؟

که شکستنی ها نشکنه

خب بشکنه

فهمیدم چیه

حس نادیده گرفته شدن ه

تو ساعتها من رو نادیده میگیری

و بعد میخوای من سرحال رفرش خندان جذاب پر انرژی مشتاق مایل منتظر ت مونده باشم

هر موقع میای سراغ من، من را در بهترین و‌ مهربان ترین حالت ببینی

تو سانسور نشده حالت را داشته باشی

و من همیشه ویترینی باشم

خیلی بیانصافی ه